انفرادی ٢٠٩ را به من بدهید، ظرف یک هفته هرکه را بخواهید خرگوش تحویل می دهم

 

  وبلاگ مهدی خزعلی :  دو هفته ای از اقامت من در سلول انفرادی می گذرد، امروز بعد از ظهر باز هم چشم بند را بسته و عازم اتاق تمشیت( بازجویی) شدم، چشم بند را روی عینک بستم تا بیشتر جلوی پایم را ببینم، زندانبان معترض بود ، بناچار چشم بند را پایین تر آوردم تا خیالش راحت شود کسی را نمی بینم!

  با دیدن حاج حسن خوشحال شدم، در تقسیم بندی بازجوها به خوب و بد، او از خوبها بود، من او را خوش جنس می دانستم، می گفتند: گول نخور خوب و بد نقشی است که بازجوها بر عهده دارند، یکی نقش بازجوی بد و خشن و بی رحم را بازی می کند و دیگری بازجوی خوب و مهربان و دلرحم!  اما من معتقد بودم حتی اگر نقش باشد، کارگردان در اعطای نقش مثبت و منفی باز به فیزیک و خصوصیات فردی افراد نظر دارد، اگر حاج حسن نقش بازجوی خوب را بازی می کند قطعا در خصوصیات فردی او چیزی دیده اند و این نقش را به او سپرده اند،پس از فضای باز سیاسی این جلسه بازجویی استفاده کرده و هرچه دل تنگم می خواست می گفتم.

  به حاج حسن گفتم: این طنز را شنیده ای؟ می گویند مسابقه ای بین سرویس های اطلاعاتی و امنیتی  برگزار شد، 4 خرگوش را در جنگلی انبوه رها کردند،و 4 مامور امنیتی از سیا، موساد، ک گ ب و اطلاعات (ايران) مامور شدند که هر کدام خرگوشی بیابند،  24 ساعت بعد مامور سیا با خرگوش خود آمد، 48 ساعت بعد مامور ک گ ب  خرگوش خود را یافت، 72 ساعت بعد مامور موساد جنازه خرگوش خود را تحویل داد و از مامور اطلاعات خبری نشد! همه نگران بودند

 یک هفته بعد او با خرسی عظیم الجثه آمد، گفتند: این دیگر چیست؟ گفت خرگوش است! اگر قبول ندارید از خودش بپرسید! بناگاه خرس بالا و پایین پرید و فریاد می زد: من خرگوشم! من خرگوشم!

  داوران گفتند: خوب ما این خرس را به عنوان خرگوش می پذیرم( آخر خودش گفته است!) ولی چرا یک هفته تاخیر داشتی؟  مامور اطلاعات پاسخ داد:  خوب یک هفته روی او کار می کردم تا راستش را بگوید!

  در خاتمه به حاج حسن گفتم: اگر این سلول انفرادی 129 و امکانات خود را به من اجاره دهید، هر که را تحویل من نمایید، ظرف یک هفته به شما خرگوش تحویل می دهم!